جدول جو
جدول جو

معنی ممتع شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ممتع شدن
بهره مندشدن، برخوردار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
منع کردن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتفع شدن
تصویر منتفع شدن
سود یافتن نفع بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمت شدن
تصویر مرمت شدن
اصلاح شدن بنا و غیره تعمیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممزق شدن
تصویر ممزق شدن
پاره شدن شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممکن شدن
تصویر ممکن شدن
پا بر جا شدن دست دادن بر قرار شدن پا بر جا گردیدن ثبات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممهد شدن
تصویر ممهد شدن
پهن شدن گسترده شدن، آماده شدن مهیا گردیدن: (و اگر کسی هر دو طرف ممهد شود که هم دوستان عزیز و شاکر تواند داشت و هم از دشمنان غدار و مخالفان مکار دامن در تواند چید بکمال مراد و نهایت آرزو برسد) (کلیله. مصحح مینوی. 237)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمع شدن
تصویر ملمع شدن
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتر شدن
تصویر منتر شدن
سحر شدن افسون شدن، مسخره شدن دست انداخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماس شدن
تصویر مماس شدن
ساییده شدن، تلاقی کردن: (... تا تادیه کند هوایی را که ایستاده است اندر تجویف صماخ و مماس او شود و بدان عصب پیوند دو بشنود) (چهار مقاله. 12)
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهیدن آگاه شدن باخبر شدن، مشرف شدن بازرس گردیدن: چون بر خوارزم مطلع شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموع شدن
تصویر مسموع شدن
شنیده شدن، بگوش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
سامان یافتن منظم شدن نظم و ترتیب یافتن: تا بر هز طرفی مردان کاردیده تجربت یافته مرتب شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتاز شدن
تصویر ممتاز شدن
برگزیده شدن، مزیت یافتن برجسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
از دین بر گشتن دینگردان شدن دین گرداندن از دین حقیقی عصر بازگشتن، دین اسلام را ترک کردن: عبدالله بن سعد بن ابی سرح که مرتدشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتعش شدن
تصویر مرتعش شدن
فرویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتفع شدن
تصویر مرتفع شدن
برافراشته شدن، بلند ساخته شدن، از میان رفتن برافراشته شدن: (بهرام گور) بر سریر مملکت استقرار یافت و رایت دولت او مرتفع شد، بلند بنا شدن، برطرف شدن رفع شدن: اکنون نگرانی او مرتفع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تنپوش یافتن خلعت یافتن خلعت پوشیدن: سهام الدوله بخلعت سرداری شمشیر مرصع شرابه مروارید مخلع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تباهیدن، شوریدن به هم خوردن، بی چیز گشتن خلل یافتن تباه شدن: ... از بهر آنک ازین ترکیب جز وی حاصل می شد مرکب از اسباب مفرده و قاعده رکنی بارکنی مختل می شد، آشفته شدن پریشان شدن، بی چیز و محتاج گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد آمدن فراهم آمدن گرد آمدن فراهم آمدن جمع شدن: ... و بهم مجتمع شدند و دعوت بنی عباس آشکارا کردند
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن جلوگیری کردن منع کردن: هیچ چیزکه مانع شود در رفتن راه نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتلی شدن
تصویر ممتلی شدن
پر شدن لبالب شدن: (مدتی غوغای این سودا در بام دماغ دزد فرو گرفته بود و وعای ضمیرش ازین اندیشه ممتلی شده) (مرزبان نامه. . 1317 ص 112)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتق شدن
تصویر مشتق شدن
فرا گرد آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
برخوردار شدن، بهره ور شدن، تمتع یافتن، منتفع شدن، بهره مند شدن، کامران شدن، کامیاب گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
Hinder, Impede, Obstruct
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
entraver, empêcher, obstruer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
dificultar, impedir, obstruir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
utrudniać, przeszkadzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
препятствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
перешкоджати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
belemmeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
behindern, blockieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
obstaculizar, impedir, obstruir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
ostacolare, impedire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
रोकना , बाधित करना , अवरोध करना
دیکشنری فارسی به هندی